book mark

ساخت وبلاگ
لئوی عزیزامروز دانشگاه نرفتم.ماندم خانه تا بیشتر بخوابم و پتو را دور خودم بپیچم.ماندم خانه تاسومین جلسه عملیات واحد را هم نرفته باشم.ماندم تا یک کتاب غیرمعمولی را به پایان برسانم و پس از پایانش با یک دنیا بهت و درماندگی در زمین فرو بروم.امروز به بهترین شکل ممکن مردم و دوباره زنده شدم.به بهترین شکل ممکن دلم خواست توی کتاب بروم و دنیایم را محدود کنم به خط ب خطش. انگار به دنیا آمده ام که با خواندن هر book mark...ادامه مطلب
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36

لئوی عزیزماه بالای پناهگاه من ایستاده است و از دریچه جادویی‌ام مرا رصد میکند.من هم با یک شوق عجیبی نگاهش میکنم و توی دلم یک طوری میشود.کاش من هم یک فضانورد دیوانه بودم‌.خودم را در ماه حبس میکردم تا صدای هیچکس را نشنوم تا هیچ کتابی اینقدر روحم را خراش ندهد و من را معتاد خودش نکند.اگر توی ماه زندگی میکردم تنها وابستگیم شاید موسیقی بود و بس.می‌نشستم یک جا روی حفره های کوچک و بزرگش و از آن بالا مامان book mark...ادامه مطلب
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36

لئوی عزیزباورم نمیشود‌.باورم نمیشود و فکر نمیکنم تو هم باورت شود .همین الان یک دسته ابر توی آسمان آمدند .اولش شبیه هیچ چیز نبودند و حالا که دارم بهشان نگاه میکنم انگار یکی با ابرها نوشته است که «من دوستت...»!!!! انگار یک نفر دارد از توی ماه من را میبیند.فکر کنم فقط من توانستم جمله‌اش را بخوانم چون بلافاصله باد آمد و تمام جمله را در هوا پخش و پلا کرد.انگار که رویایم ،یک ذره‌ی کوچکش ،خواست که  دلم ر book mark...ادامه مطلب
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 46 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36



پَــرسـه‌‌های ِناتمام ِمَــن سیــاره‌ی کوچک ما همینجاسـت

سید علی صالحیبعد از آن بــارانِ بى هفتـه
كه پايــانِ جهـــان را
پاىِ من نوشـت،
ديگر اين خيابـان هاى بى تــو
خيابان هاى بى از مــن اسـت...+سيدعلى صالحى

|چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۶| 16:16|emi|



book mark...
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36

لئوی عزیزمسخم کرده است این بارانی که دارد تهران را در خودش غرق میکند.ابرهای سیاهی که آسمان را پوشانده اند وسوسه ام میکنند تا رویای بال و پر داشتن را در ذهنم بپرورانم. این رویا باید اینطور شروع شود که «اگر روزی بال داشتم و میتوانستم پرواز کنم ....» بقیه اش را آن وقت میگذارم به عهده ذهن خیال باف و متوهم خودم. اما لئو کاش واقعا دو بال بزرگ داشتم در این روزهای بارانی  و میرفتم لابه لای ابرهای باران زا book mark...ادامه مطلب
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36

لئوی عزیز

و گاهی خوشبختی یعنی بی توجه به تمام اتفاقات خوب و بد آینده، صبح پتو را دور خودت بپیچی و پنجره را باز کنی . حتا اگر سرد باشد حتا اگر دست هایت روی کیبورد قفل کنند از سرما. و یک موسیقی بیکلام را با صدای بلند پلی کنی تا ریتمش با ریتم قطرات باران مخلوط شود و برای یک نفر در یک جای دنیا نامه بنویسی. و ته دلت گرم باشد از داشتن این همه بهانه های جذاب برای «واقعی زندگی کردن» !!!

امی در جست و جوی خوشبختی

book mark...
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36

لئوی عزیزاز فردا دوباره همه چیز شروع میشود.دانشگاه ،درس و کتاب‌ها ،دیروقت خانه آمدن ها و از همه دردناک تر دیدن دوباره سین! از سین نمیترسم‌.اما هروقت میبینمش توی دلم یک چیزی به تاپ‌تاپ می‌افتد.میدانم که دوست داشتن نیست.فقط یک عادت و وابستگی عمیق است.اما خیلی برایم سخت است رو در رو شدن با سین وقتی چشم هایش را ریز میکند و به من نگاه میکند.کاش زودتر امسال هم تمام شود تا دیگر نبینمش.... یعنی میخواهی ب book mark...ادامه مطلب
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36

لئوی عزیز

از نگاه‌های خیره و سنگین آقای ب متنفرم.با چشم‌های قهوه‌ای‌اش آنقددددر خیره مرا نگاه میکند در کلاس که دلم میخواهد از این همه ناتوانی خودم گریه کنم که چرا هیچ چیز به او نمیگویم.از اینکه سرکلاس سینتیک درست آمد کنار من نشست متنفرم.از اینکه دائما یک نفر زل بزند به من متنفرم.از سین که تنها از دور تمام این چیزها را دید و توی چشم‌هایم نگاه نکرد متنـــ... .

امی در یک روز بد

book mark...
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dryad بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 16 مهر 1396 ساعت: 17:36

 لئوی عزیز میخواستم عملیات واحد بخوانم.اما چشمم به مداد رنگی های تراش شده ام افتاد که داشتند به من چشمک میزدند و مرا وسوسه میکردند.من هیچوقت از نقاشی کشیدن خوشم نمی آید اما تصویر رویای چند شب پیشم را دلم خواست بکشم.درست بعد از تمام کردن کتاب «شازده کوچولو» این رویا به ذهنم رسید..یک گوشه از نقاشی ام را چند ساختمان رنگی رنگی کشیدم.و از توی یکی از پنجره هایش که تنها پنجره روشنش بود چهار عدد نخ کشیدم book mark...ادامه مطلب
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : بیست,هشتمین,نامه, نویسنده : dryad بازدید : 49 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 6:20

لئوی عزیز

امشب‌ خیلی خیلی محتاج دعاهای حتا از‌ راه دورت هستم.چند ساعت مانده به اولین امتحان ترم تابستانیم و من نمیدانم چرا قلبم توی دهنم آمده است.خیلی میترسم لئو.میدانم که میتوانم خوب بنویسم و خوب جواب بدهم ،اصلا میدانم که خیلی بیشتر از بعضی ها بلد هستم اما استرس شب قبل امتحان جز جدانشدنی زندگی من است.لئو برای امی پر از استرست دعا کن.

 

امی امیدوار اما محتاج به دعای تو

book mark...
ما را در سایت book mark دنبال می کنید

برچسب : بیست,نهمین,نامه, نویسنده : dryad بازدید : 53 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 6:20